• وبلاگ : راهي به آسمان
  • يادداشت : تمام سفارش عارف واصل
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ضمن تسليت شهادت حضرت اباعبدلله الحسين و هفتاد و يك يار وفادارش به اطلاع مي رسانم وبلاگ نيم پلاك به همين مناسبت با موضوع گودي قتلگاه به روز است

    منتظر قدوم سبزتان هستيم

    ياعلي

    **********************

    www.nimpelak.parsiblog.com

    رحيـــــــــــــــــــل

    سلام بر مهدي عطر خوش زندگي
    اي عزيز فاطمه (س) تا به كي بايد در حصار قفس نفس مان اسير بمانيم تا تو كليد آزادي مان را بياوري؟


    اي بهار آخرين ! دنيا بي حضور تو چونان جهنم سوزاني است ، تا به كي بايد در اين جهنم اسير باشيم و فرياد رسمان نيايد؟ اي دوازدهمين نشانه عشق ! مي خواهم با تو سخن گويم واز رازهاي سر به مهر با تو بگويم . اما نمي دانم آيا اذان ورودم به خلوتگاهت مي دهي ؟


    اگر اذنم ندهي چه كنم ؟به كدام بيابان سر بگذارم واز همه كس بگريزم ؟


    مي دانم كه سر ا پا گناهم ، وجودم ، عملم ، همه پر از گناه است اما يك چيز هست كه هنوز اميد اصلاح شدن را در من زنده مي كند و راه رسيدن من را به تو مي دهد و نا اميد نمي كند ، مهر تو است كه در دلم وجود دارد . مهري كه با شير مادر در اندرون من جاي گرفته است و بيرون نمي رود .


    اي كاش مي شد تا وجودم را از گناه پاك كنم !


    اي كاش مي شد تا دلم پاك شود و با نواي دلت همدل شود!


    اي كاش مي شد اين انتظار سر ايد و صداي نازنينت را بار ديگر بشنوم !


    اي كاش مي شد صورت ماهت را ببينم !


    اي كاش مي شد تا ديدارت به تاخير نيافتد!


    اي كاش مي شد هرچه زودتر جهان به زير سيطره عدالت تو قرار گيرد !


    و اي كاش تو هم انتظار ما را قبول داشته باشي و در زمره منتظران واقعي ات باشيم!


    اي كاش...!


    در صورت تمايل به تيادل لينک اعلام تا اقدام لازم صورت گيرد در ضمن منتظر حضور گرم عاشقان و منتظران مهدي موعود در وبلاگ مهدي فاطمه سلام هستم

    ومن الله التوفيق
    خادم سلاله الزهرا
    وبلاگ مهدي فاطمه سلام !

    سلام خسته نباشيد همسنگر...

    *********************

    کودک از مدرسه آمد ، سراسيمه در خانه را باز کرد و فرياد زد پدر جان آمدي ، باز هم چند باز اين جمله را تکرار کرد،مادرش بغضي کرد و سکوت،سپس آرام گفت: سلام علي جان آمدي؟ کودک سلام کرد و خسته و غمگين رفت به اتاقش ، کيفش را باز کرد و دفترش را آرام بيرون آورد و گشود . نمره ي بيست ديگري روي دفترش نقش بسته بود نگاهي به عکس پدر کرد و گفت : باباي عزيزم تقديم به تو ! گويي لبخند پدر را احساس کرد ، مادر آرام به سمت اتاق کودکش آمد در را به آرامي باز کرد ******************************

    ادامه در وبلاگ نيم پلاك....

    www.nimpelak.parsiblog.com

    ياعلي...