زهرکسی که گرفتم سراغ خانه تو ...زمن گرفت نشان ازتو ونشانه تو

کی پرده زچهره می گشایی...یوسف گمشده فاطمه...

به هرکی گفتم خونه مولا کجاست...یه جوابی بهم داد شرمنده شدم.گفتند تو می گی من غلام مهدی ام اونوقت ادرس خونه اربابتو نداری؟...

یک جرعه زدیدنت بنوشان ...

دلم به حال دلم سوخت..هرجمعه غروب دلم خراب است بس که هرشب وروز گرفت این دل غرقه بخون بهانه تو....

آقاجان

جواب دلم رو چی بدم؟هردم ازمن سوال می کنه وجواب می خواد...

حرفم اینه:

نوکر رخ ارباب نبیند سخت است...شبگرد رخ مهتاب نبیند سخت است..لب تشنه اگر آب نبیند سخت است...

یابن الحسن...ارباب جان!

 مهربونم کی میای درت بجونم ...ازخدا همیشه می خوام که بیای تا وقتی که من جوونم....

اگه مارو دوست نداری یک اشاره بسه مولا جان...

خودت دعا کن که این دل بمیرد یا که بمونه...آرزوی اول من التماس آخر من این است که موقع مرگم قدمهای نازنیتو رو بگذاری روی چشمانم...

بدون عشق تو مولا زندگی صفایی نداره به والله...

بمیرم مولا جان که ازچشماتون اشک غم می باره...آقاجان این روزا دلامون بدجوری تنگه...یه بغض سنگینی توگلوم  رسوب کرده نمی دونم این تاسوعا وعاشورا رنگ دیگه ای برام داره مولا...

خداکنه که همینطور باشه...بحق زینت دوش نبی بفریاد دل سیاهم برس ارباب...


+ نوشته شده توسط : سید میثم | مسافران آسمانی [ مسافر] |