5 مرداد سالروز عملیات غرور آفرین مرصاد،یاد همه شهیدان انقلاب اسلامی،
به ویژه شهیدان این عملیات گرامی باد.
عملیات پیروزمندانه مرصاد به عنوان یکصد و چهارمین عملیات انجام شده در طول 8 سال دفاع مقدس و هفتادمین عملیات آفندی رزمندگان غیور ارتش اسلام است که از نظر طراحی، تاکتیک رزمی و اجرا نیز میتوان آن را آخرین عملیات بزرگ و پیروزمندانه ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی قلمداد کرد.
در این عملیات یگانهای عمل کننده ارتش مشتمل بر لشکر 81 زرهی کرمانشاه، تیپ مستقل 45 تکاور نیروی زمینی ارتش و یگانهای توپخانه، نیروی هوایی، پدافند هوایی و هوانیروز قهرمان به شکلی هماهنگ و منسجم به فرماندهی شهید سرافراز امیر سپهبد علی صیاد علی شیرازی توانستند با ایجاد سپری فولادین در برابر تهاجم مذبوحانه رژیم بعث و منافقین کوردل صف آرایی کرده و با وجود طراحی بینظیر این عملیات و حداکثر استفاده از اصل غافلگیری، برای همیشه توان عملیاتی دشمن را در تجاوز به خاک مقدس ایران اسلامی از بین ببرند .
اما اینکه چه اتفاقی افتاد و چه شرایطی بوجود آمد که پس از پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی جمهوری اسلامی ایران با کارشکنی های رژیم بعثی عراق و نادیده گرفتن شرایط آتش بس از سوی آنان، آتش جنگ مجددا شعله ور گشت؛ مبحثی است که در اینجا به اختصار به آن اشاره می کنیم .
در واقع رژیم عراق پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران در بن بست سیاسی و نظامی شدیدی قرارگرفت و توطئه های وسیعی را که از جانب استکبار جهانی علیه انقلاب اسلامی تدارک دیده بود نقشه بر آب می دید و از سوی دیگر می دانست که حضور منافقین در عراق پس از قطعنامه یادشده برای آنها دردسرساز خواهد شد، بنابراین طی نشستهای مشترک با سران منافقین به آنان تضمین داد که ایران شکست پذیر است به شرطی که منافقین نیروهای خود را به سوی ایران از شهری به شهر دیگر حرکت دهند و همی تصویرسازی دروغین و واهی رژیم بعثی موجب شد تا ستون نفاق با یک برنامه غلط و دیکته شده از سوی رژیم عراق در سحرگاه روز دوشنبه سوم مرداد 1367 از مرز خسروی گذشته و به سرعت به طرف سر پل ذهاب ادامه مسیر بدهند .
. ادامه مطلب...
در پس گردونه خورشید کم کم نور حسین بر صورت و پیشانی حامل ولایت، فاطمه زهرا، آن مشعل سعادت نمایان شده به گونهای که پیامبر به او میفرماید: ای فاطمه من در صورت تو نوری مشاهده میکنم که به زودی حجت و امامی برای مردم به دنیا میآوری.
بسم الله الرحمن الرحیم
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیردو از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار درسدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین و رحمةالله و برکاته
26بهمن 1361 ، 1 جمادی الثانی 1403
روحالله الموسوی الخمینی
اماما ، پس از گذشت سالها هنوز هم صدای رسایت که لرزه بر اندام دشمن می انداخت در گوشم طنین انداز است.
اماما ، هنوز هم عظمت ورود مبارکت را به میهن اسلامی از یاد نبرده ایم
هنوز هم احساس می کنم گلهایی که در مسیر حرکتت گسترده بودیم پژمرده نگشته اند
هنوز یاد و خاطره روزهای انقلاب که عاشقانت در مساجد گرد می آمدند و زمزمه های آنها را که دست بدست اعلامیه و دستورات صادره ات را می گرداندند فراموش نکرده ام
خرداد همیشه بار غم بر دوش ما نهاده است وما صبوری پیشه کرده ایم . سالگرد رحلت امام ، سالگرد بیعت ومیثاق است ، با آنچه امام بر سر آن جان باخت وشهدا خود را برای سلامت ماندن آن ایثار کردند یعنی پیمان با رسول اسلام وانقلاب وراه تو ای روح خدا در زمین ومیان عاشقانت تداوم یافت وخلف صالح تو خامنه ای عزیز با صلابت ودرایت ومحبوبیت ومحور ووحدت مظهر ولایت گشت .
ای مهربان پدر ، ای امام ! شفیع ما باش تا در دنیا از خط اسلام جدا نشویم ودر آخرت از صراط نلغزیم. دستمان را بگیر . بر دلهایمان بتاب ، جانمان را برویان وراهمان را بنمایان .
روح امام عزیزمان شاد وراهشان پر رهرو باد .
حتی اگر هم غرق در مشغله باشی؛ طوری که مناسبتهای تاریخی یادت رفته باشد؛ طوری که اگر چشمت به تقویم نیز بیفتد، متوجه آنها نشوی، یقینا وقتی نوای «ممد نبودی ببینی» را بشنوی، متوجه میشوی که امروز سوم خرداد است؛ روز مخصوص شهر نخلهای بیسر، روزی برای خرمشهر، روزی که جوانانی بزرگ اما بیادعا توانستند ناموس خود را پس بگیرند، روزی که خدا نگذاشت عزت ایران خدشهدار شود.سوم خرداد اگرچه روز خوبی بود و هست؛ اگرچه شیرینیاش ماندگار است و هیچ موضوعی نمیتواند از حجم این شادی بکاهد اما یک مساله چشمهای خندان را بارانی میکند و آن اینکه فرمانده جوان این شهر که در روزهای آغازین جنگ با کمترین امکانات برای جلوگیری از سقوط خرمشهر دفاع کرد، در روز آزادسازی خونینشهر میان مردم نبود. اسطورهای که دفاع را معنا بخشید و امروز که روایات و خاطرات جنگ را مرور میکنیم، ردپای فروتنی و تواضع را در وجود او مییابیم که به آگاهی و قدرت تحلیل مزین شده بود.محمد جهانآرا سال 58 فرماندهی سپاه خرمشهر را بهعهده گرفت و همزمان جهاد سازندگی خرمشهر را نیز پایهگذاری کرد. با شروع جنگ دوش به دوش مردم از شهر دفاع کرد. بعد از سقوط خرمشهر و عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا، تمامی نیروها یک دل به دشمن یورش بردند. اولین گام آنها شکستن محاصره آبادان بود. این پیروزی در مهر 1360 روی داد. به دنبال این پیروزی در روز هفتم مهر جهانآرا و تعداد دیگری از فرماندهان راهی تهران شدند تا گزارش عملکرد شجاعانه نیروها را به رهبر انقلاب بدهند؛ اما در میانه راه، هواپیمای حامل آنها دچار نقص فنی شد و سقوط کرد و جهانآرا و دیگر مسافران هواپیما به شهادت رسیدند.
بدین ترتیب وقتی حدود 8 ماه بعد صدای اللهاکبر نیروهای ایران در خرمشهر طنینانداز شد، او از آسمانها این روز تاریخی را نظاره میکرد. روزهای آخر مقاومت وقتی بچهها با بیسیم به شهید جهانآرا اطلاع دادند که شهر دارد سقوط میکند، با صلابت به آنها پیام داد که «باید مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند.»محمد جهانآرا را باید اسطورهای دانست که از اهالی زمین نبود و نشانی از بالاها داشت. حالا یادش با ما مانده است و خاطره لبخند آرام او که در چشمهایش ریشه دوانده بود و به خرمشهریهایی که میخواستند در شهر بمانند و نگذارند به دست دشمن بیفتد، آرامش میداد تا مبادا ذرهای ناامیدی بر جان این مردم سراپا شجاعت و ایمان راه پیدا کند. او مرد ذلت نبود و نگذاشت جز امامش کسی از دردش باخبر شود؛ دردی که بعدها در سطور وصیتنامهاش دیده شد:«ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیدهام، سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمیخیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد، من یک ماه به طور مداوم کربلا را میدیدم. هر روز که حمله دشمن بر برادران سخت میشد و فریاد آنها بیسیم را از کار میانداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق میرفتم، گریه را آغاز میکردم و فریاد میزدم ای ربالعالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.»
زندگی نامه
شهید در سال 1323، در شهرستان درگز دیده به جهان گشود و در سال 1346، موفق به اخذ درجه کارشناسی از دانشگاه افسری شد و سپس در بخش های مختلف ارتش، به ویژه در غرب کشور به وظیفه ی پاسدارای از کشور پرداخت. وی پس از طی دوره ی تخصص توپخانه به عنوان استاد، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان، مشغول به تدریس شد. شهید صیاد شیرازی در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت. و پس از پیروزی انقلاب، در بحبوحه ی غائله سال 1358 ضد انقلاب در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در پاکسازی کردستان به همراه شهید دکتر چمران و دیگر رزمندگان غیور اسلام نقش مهمی ایفا نمود. پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد.
خوشا آنانکه جانان میشناسند
طریق عشق وایمان میشناسند
بسی گفتیم وگفتند ازشهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند
ما اگر عاشق جبهه بودیم، به خاطر صفای بچههایی بود که لذتهای مادی را فراموش کردندو اکنون ما نیز چون شماییم. وقتی در خون خویش غلطیدیم وچشم از دنیا بستیم، فکر میکردیم که دیگر همه چیز تمام شد. اما اینگونه نشد دردهای شما در فراق ما دل ما را بیشتر آتش میزد.درست است که ما به هر چه میکنید آگاهیم اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمیشد.وقتی شما از این و آن طعنه میخورید ولاجرم به گوشهی اتاق پناه میبرید و با عکسهای ما سخن میگویید و اشک میریزید، به خدا قسم اینجا کربلا میشود و برای هر یک از غمهای دلتان اینجا تمام شهیدان زار میزنند. یاد آن زمانی که در مجالس با یاد ما گریه میکنید و بر سر و سینه میزنید ما نیز به یاد آن روزها که با هم در فراق وسوگ مولایمان سینه میزدیم و گریه میکردیم همراه با اشک شما، اشک غم میریزیم. خدا میداند که ما بیشتر از شما طالب شماییم. برای همین پروردگار عالم هر از چند گاهی اجازه میدهد که با مولایمان امام حسین(علیه السلام) درد و دل کنیم. بچهها! آقا امام حسین (علیه السلام) خیلی بزرگوار است. او بهتر از همه شما شلمچه را م شناسد. فاطمیه را زیباتر از همهی شما برای ما تعریف میکند وخاطرههای جبهه را خیلی دوست دارد.هر وقت به پابوسش میرویم از ما میخواهد برایش خاطره بگوییم. به مجرد اینکه بچهها شروع به نغمهسرایی میکنند چشمهای آقا مالامال از اشک میشود. سر مبارکشان را به زیر میاندازد و دانههای اشکش زمین بهشت ومحاسن شریفشان را تر میکند. همین دیروز بود که نوبت من بود تا خاطره تعریف کنم. من از غروبهای شلمچه تعریف کردم. از کانال ماهی، از سه راه شهادت، از جاده شهید صفری، سنگرهای خونی، جاده امام رضا وجاده شهید خرازی. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که صدای نالههای آقا را با همین دو گوش خود شنیدم، آرام و آهسته فرمود: هیچ اصحابی و یاورانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود ندیدم. یکی از بچهها به من گفت: بس است دیگر نگو. که آقا سر از زیر برداشت و آهسته فرمود: بگو، بگو عزیز دلم! آنچه دلت را بیتاب کرده بگو. بچه ها! اینجا بر خلاف دنیای شما خاطرههای جبهه زیاد مشتاق دارد و همهی اهل بهشت بخصوص آقا مشتاق آن هستند. یک روز به آقا عرض کردم : آقا جان! دوستان ما اکنون در دنیا هستند، بی آنها بر ما سخت می گذرد. آقا در حالی که اشک تمام محاسنش را پر کرده بود، فرمود: آنها بقیه شهدای منند. به جلال خداوند سوگند که در سکرات موت، ظلمت قبر، عذاب قبر، عذاب روح و در آن واویلای محشر تنهایشان نخواهم گذاشت. آنها در حساسترین ایامی که نیاز به یاور داشتم، لبیک وفا سر دادند. من به اکبرم گفتهام که بدون آنها به بهشت نیاید. راستی بچه ها! اینجا همه با لباس خاکی هستند که خود امام فرمود: این لباس بیشتر به شما میآید. بچهها در آن روزهایی که بیبی فاطمهی زهرا (س) دستهای بریده عباس و قنداق خونی علیاصغر را نزد خدا برای شفاعت میبرد. ما هم که گرد وغباری از خاک شلمچه، مهران، فاطمیه، فکه، دهلران، چزابه، اروند، مجنون، کوشک و پاسگاه زید بر چهرههامان نشست و خونی را که هنگام شهادت بر بدن و لباسهامان جاری شده بود، جمع کردیم و در آن لحظهی حساس برای شفاعت شما به همراه آوردیم. شما مطمئن باشید که ما شما را فراموش نکردیم و نخواهیم کرد.
شهید مجتبی علمدار
زندگی زیباست؛اما شهادت از آن زیباتر است؛سلامت تن زیباست؛اما پرنده عشق؛تن را قفسی می بیندکه درباغ نهاده باشند
زندگی وسیع است؛ اما وسعت دردهای عاشورایی/ پهناورتر از آن است که دردهای کوچکِ زندگیهای پست، کاروانیان کربلایی تاریخ _ ققنوسیان آفرینش_ را به بند خویش کشد و بالهای آسمانی او را در کنج خراب آبادش محزون کند.
زندگی عمیق است، اما رنج/ عمقش همهی هستی را فتح کرده است؛ مگر نه این است که انسان را از رنج افریده اند؛ و آفرینشهای او؛ و توسعهی وجودی او در رنج است که ریشه میدواند.
مگر نه این است که تولدهای انسان، قرین اشک است؛ و مویه ها و ناله ها همیشه همراه میلادهای عظیم بوده اند؟! و مگر نه این است که خنده دل را می میراند و گریه آن را صفا و جلا می بخشد؟! و مگر نه این است که حسین _ روح بهشت _ قتیل العبرات است و بهای تولدهای انسان از خویش به ملکوت؟!
عجیب نیست که آدمی /در گریه بر حسین / چشم باز کند و خود را در میان یاران کربلا بیابد و خویشتن خویش را شکفته بیابد! اگر تاریخی به انتظار مانده است که نیلوفران داغدار، در منجلاب معاوضه غدیر با ثقیفه برویند و با اشک بر حسین متولد شوند؛ عجیب نخواهد بود که تن ها ویران شوند تا روح بیقرار جا مانده از عاشورای 61 هجرت، بال پرواز به سمت کربلای تاریخ را باز کند و آهنگ پرواز بسراید
مگر نه این است که بی داغ کربلا؛ انسان را نردبانی نیست که او را / از افسرده آباد دل مردگی و دل به دنیا سپردگی/ و قبرستان نشینی/ با انسانهایی که بویی از حیات طیبه نبردهاند؛/ رهایی بخشد!
پس ای کربلا؛ ای معبر سرخ منتظران جا مانده/ یک بار دیگر/ ندای «هل من ناصر» را به گوشهای ناشنوایمان برسان؛ که اگر ندای عاشورا از جانمان برون رود، در منجلاب خلق و خوی فاسد دنیا، کرم های پرور و موریانه های حریصی بیش نخواهیمبود
ای کربلا؛ ای تمیز دهندهی مسلمان نامایان از مسلمانان؛ بار دیگر به پا خیز و علمت را به دوش علمدار صبح بده تا بار دیگر صف قرآن خوانان مصحف صامت از قرآن به سینههای قرآن ناطق از هم جدا شوند. بار دیگر به پا خیز و کاروان خویش را از تاریخ شتک زده برگیر تا «ممهدین لهم بالتمکین من قتالکم» و «اشیاع» آنها و «اتباع» آنها و «اولیاء» آنها از اصحاب الحسین کناره گیرند..
ای کربلا؛ گردنهای عهد بسته با تو، هنوز باریکاند تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند. هنوز هم بر سر میثاق ازلیاند تا حسین را بیشتر از سر خویش دوست داشته باشند.
کربلا... کربلا... کربلا... طاقت از کف بداده ایم... دریاب
سید مرتضی آوینی
یا مقلّب القلوب و الأبصار، یا مدبّر اللّیل و النّهار، یا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال
عید سعید نوروز و فرا رسیدن بهار و سال نو را به همهی هممیهنان عزیزمان در سراسر کشور و همچنین به همهی ایرانیانی که در کشورهای دیگر، در سراسر جهان ساکن هستند و همچنین به ملتهای دیگری که برای نوروز ارزش و احترام قائل هستند، تبریک عرض میکنم. بخصوص تبریک میگویم به افراد و خانوادههائی که در خدمت کشور، در خدمت انقلاب و در خدمت نظام قرار دارند؛ خانوادهی شهیدان عزیز، جانبازان و خانوادههای آنها، خانوادهی مأمورانی که در این روزها که همه در خانههای خود مجتمعند، آنها سر کارهای حساس و مهم خود حضور دارند و از حضور در خانوادههای خود محرومند. امیدوارم به فضل و رحمت الهی انشاءالله ملت ایران سال شاد و سرشار از برکت و نعمت را در پیش داشته باشند و در همهی میدانها موفق و سربلند و پیروز باشند.